اخیرا گریه با من قهر کرده و گاهی که شدیدا نیاز به تخلیه احساسات دارم برای من ناز میکنه و فقط در قالبِ بغض خودی نشون میده!
امروز ظهر میشه گفت تقریبا یک حمله عصبی داشتم که به میگرن و سِر شدن یک سمت صورت،خشم و بغض،لرزش دست و استرس ختم شد!
مامان هما توی حیاط خونشون افتاده بود،سرش شکسته و از گوش و حلق و بینی خونریزی داشته اونوقت خالهی همیشه در صحنه هم تلفن برداشته همه دخترا رو خبردار کرده که بیایید،از اینور ماه بانو گریه میکرد و دور خودش میچرخید کهای وای مامانم داره میمیره! حالا من هم مثل جوجه اردک پشت سرش راه میرفتم و ارومش میکردم که خب حالا یک سر شکستن این همه قیل و قال نداره و خونسرد باش،از اونور هم خاله زرنگ من جا خالی داده و ماه بانو مامور مراقبت از مامان هما توی بیمارستان شد.در لحظه پتانسیل اینو داشتم که زنگ بزنم و تمام روابط فامیلی رو قطع کنم،ماه بانو احساساتی و سادست ازش سواستفاده میکنند،ماه بانو رفت و من نتونستم جلوش رو بگیرم.ازاینور من حرص میخوردم که ماهبانو بیماریهای زمینه داره و خدای نکرده ممکنه ویروس کرونا بگیره از بیمارستان.
خداروشکر بعد از چندساعت با سی تی اسکن مامان هما مرخص شده اما ماه بانو تا چند روز خونشون میمونه تا با کمک خاله زرنگه از مامان هما مراقبت کنند و من همچنان نگران ماه بانو هستم :|