loading...

دنیای خاکستری

!خاکستری که آرزوی میل کردن به سمت سفیدی دارد

بازدید : 1
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 22:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دنیای خاکستری

امروز عصر چهارمین جلسه مزوتراپی مو  بود، وقتی منتظر تاکسی بودم، یک تاکسی به معنی واقعی کلمه اوراقی نگه داشت. روم نشد که بی اعتنایی کنم و سوار نشم، سوار شدم و بیشتر از یک کورس طاقت نیاوردم!

خودخوری میکردم و بین دوراهی ادامه دادن راه طولانی با این ابوقراضه و پیاده شدن و سوار یک تاکسی راحت شدن، گیر کرده بودم.

خلاصه که اون نیمه‌ی خجالتی مغلوب شد، کرایه یک کورس رو حساب کردم و زودتر پیاده شدم.

توی مطب دکتر منتظر به در و دیوار نگاه میکردم و درعین حال خودخوری میکردم که آیا قرآن کوچیکی که توی کیفم هست رو دربیارم و ادامه ختمی‌که نذر سلامتی مامان هست رو بخونم؟ یا اینکه توی این محیط چیقسان زشت هست و بقیه مطمئنا بد نگاه میکنند و طبق معمول قضاوت.

در یک حرکت انتحاری تصمیمم رو گرفتم، گور بابای حرف بقیه، قرآن رو دراوردم و دو جزِء خوندم.

توی راه برگشت به این فکر میکردم که  سال‌ها چقدر خودم رو تحت فشار گذاشتم بابت اینکه بقیه ناراحت نشند یا اینکه آماج نگاه‌های قضاوت گرشون نباشم. همیشه سعی کردم توی تاریکی، یک جایی دور از مرکز توجه و حرف بقیه باشم.

اما از این به بعد دیگه نمیخوام راحتی خودم رو فدای هیچ چیز دیگه‌‌‌ای بکنم.

 

+فکر میکنم این هم یک مرحله‌‌‌ای از بالغ شدن بود که رد کردم!

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 305
  • بازدید سال : 588
  • بازدید کلی : 49240
  • کدهای اختصاصی